پدیده تکرار در قران و مسأله ترجمه آن

پدیدآورمرتضی کریمی‌نیا

تاریخ انتشار1388/09/16

منبع مقاله

share 875 بازدید
پدیده تکرار در قران و مسأله ترجمه آن

مرتضی کریمی نیا
تكرار از جمله ويژگي‏هاي متن قرآن كريم است. در ديگر كتب آسماني چون تورات و انجيل ــ آن گونه كه امروزه در عهد قديم و عهد جديد مي‏بينيم ــ نيز گونه‏هايي از تكرار ديده مي‏شود، اما اين ويژگي در قرآن كريم چنان برجسته است كه هر خواننده آشناي اين متن را به خود متوجه مي‏سازد. تكرار در قرآن وجوه و انواع مختلفي دارد. در مقاله حاضر پس از مروري بر انواع تكرار در قرآن كريم، به تفصيل، يكي از اقسام تكرار را بررسي و مقتضيات ترجمه آن را همراه با نمونه‏هايي از ترجمه آيات قرآن در فارسي خواهيم آورد. در اين نوع خاص از تكرار، كلمه يا عبارتي صرفا به دليل ساخت زبان عربي و بنابه اغراض زباني و بياني تكرار مي‏شود. مي‏توان گفت كه حذف اين نوع تكرار در ترجمه قرآن امري پسنديده و گاه لازم است.
پديده تكرار از آغاز توجه متكلّمان، اديبان، مفسّران و ديگر دانشمندان اسلامي را به خود جلب كرده است و آنان در كتب ادبي، كلامي، تفسير و علوم قرآن كوشيده‏اند با پرداختن به گونه‏هاي مختلف تكرار در قرآن، به يافتن علت و تبيين حكمت آن بپردازند. متكلمان، گاه در پاسخ طعن ملحدان و يا پيروان ديگر اديان، به موضوع تكرار در قرآن توجه كرده و گاه نيز در برابر فرقه‏هاي رقيب، آن را دليلي بر يكي از باورهاي كلامي خود دانسته‏اند. مثلاً ابن‏جنّي، از ادباي معتزلي، وجود تكرار در كلام عرب را بهترين و قوي‏ترين دليل بر رواج مجازگويي و كاربرد مجاز در اين زبان مي‏شمارد. به نظر وي، استفاده از اموري چون تأكيد و تكرار در قرآن كريم به منظور جلوگيري از توهم مجازيت بوده است.1 ديگر متكلمان اسلامي نيز به منظور ردّ اعتراض ملحدان ــ كه مي‏پنداشته‏اند تكرار در قرآن نشانه خلل و ضعفي در آن است ــ غالبا فصلي از كتاب خويش را به اين موضوع اختصاص داده، براي برخي وجوه تكرار در قرآن حكمت‏هايي برشمرده و در پاره‏اي ديگر از آيات، اساسا تكراري بودن را نفي كرده‏اند. في‏المثل، شريف مرتضي در الامالي، قاضي عبدالجبار معتزلي در المغني و تنزيه القرآن عن المطاعن، فخرالدين رازي در نهاية الايجاز تكراري بودن مضمون جملات در سوره كافرون را نفي كرده و درباره آيات مكرّر در سوره مرسلات و الرحمن و نيز درباره تكرار قصه‏هاي قرآن حكمت‏هايي برشمرده‏اند.2 از اين ميان، سيد مرتضي، براي آن كه نشان دهد تكرار با رعايت شرايطي، امري پسنديده و از جمله محاسن كلام است، اشعاري از شاعران جاهلي و اسلامي ذكر مي‏كند. يكي از اين اشعار، شعري بلند از مهلهل بن ربيعه در رثاي برادرش كُلَيب است. در مصراع اول هر يك از ابيات آن آمده است:

3 عَلي أَنْ لَيْسَ عِدلاً مِنْ كُلَيْبٍ

از ميان اديبان و مفسران قديم اسلامي بايد به ابن قتيبه، مُبرّد، ابن اثير و زمخشري اشاره كنيم كه در كتب ادبي خويش بابي را به تكرار اختصاص داده، و يا در تفسير خود در ذيل بسياري از آيات پديده تكرار را بااهميت دانسته و به بررسي آن پرداخته‏اند.4 بدرالدين زركشي در قرن هشتم هجري با جمع‏بندي نظريات پيش از خود چنين مي‏گويد:
«جمهور امّت وقوع تأكيد در قرآن و سنت را قبول دارند، ليك برخي گويند نه در قرآن و نه در اصل زبان هيچ نوع تأكيدي وجود ندارد و لذا هر امر مكرّري بايد معنايي زائد بر اول داشته باشد. ملحدان نيز با طعن در قرآن و سنت گفته‏اند كه تأكيدات قرآن امر بي‏فايده‏اي است، چراكه بلاغت در نظم ايجاب مي‏كند لفظ موجز و معنا كامل باشد. منكران وقوع تأكيد در قرآن نيز گمان مي‏كنند كه تكرار و تأكيد به دليل ناتواني گوينده در بيان مراد خويش است و لذا آن را انكار مي‏كنند.
اصحاب ما پاسخ داده‏اند كه قرآن بر زبان قوم عرب نازل شده است. در زبان و فرهنگ عرب تكرار و تأكيد امري رايج و غالب است.5 حتي مي‏توان گفت كه تكرار و تأكيد در نظر ايشان از عوامل فصاحت و براعت كلام است و آن كه وجود اين امر را در زبان انكار كند مكابر است، چه اگر تكرار در زبان نبود، نامگذاري‏اش بي‏فايده بود، زيرا هر اسمي را براي مسمّايي معلوم قرار مي‏دهند.6»
مفسران و ديگر دانشمندان مسلمان معاصر نيز از اشاره به پديده تأكيد و اهميت آن فروگذار نكرده و در تفاسير يا كتاب‏هاي مستقل خويش به بيان انواع تكرار در قرآن و تبيين علت آن پرداخته‏اند. از جمله آنان مي‏توان به طاهر بن عاشور (1296-1393) در تفسير التحرير و التنوير؛ جمال الدين قاسمي (1283-1330) در محاسن التأويل اشاره كرد7.
مصاديق تكرار در نظر نحويان اندكي متفاوت از رأي بلاغيان است. در نظر نحويان، تكرار از جمله تأكيدات لفظي (در مقابل تأكيد معنوي8) است كه خود بر دو نوع است: يكي تكرار يك معنا با عين لفظ و ديگري تكرار معنا با مرادف آن.9 مثال اولي «هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ» (مؤمنون، 36) است، و مثال دومي «ضَيِّقا حَرَجا» (انعام، 125)10. بنابراين ديدگاه، ذكر مكرَّرِ آيه «فَبِأَيِّ آلآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» (الرحمن، 13، 16 و...) و آيه «وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ» (مرسلات، 15، 19 و...) تكرار به شمار نمي‏آيد، چه در اين جا جمله‏اي براي معاني و مقاصد متعدد تكرار شده است. از ميان آنان، صَبّان، در حاشيه خود بر شرح اُشموني بر الفيه ابن‏مالك مي‏گويد: تكرار «وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ» در سوره مرسلات به جهت تأكيد نيست، بلكه در هر يك از آياتي كه اين جمله آمده است، مراد آن دسته از تكذيب كنندگاني هستند كه اندكي قبل ذكر شده‏اند، پس معناي واحدي اراده نشده است. همچنين است حكم آيه «فَبِأَيِّ آلآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ».11 هم از اين رو، نحويان بر اين نكته تأكيد مي‏ورزند كه واژه يا جمله‏اي كه نقش نحوي‏اش تأكيد لفظي باشد، صرفا تابع است و هيچ گونه تأثير و تأثّري نمي‏پذيرد؛ يعني تأكيد لفظي نه مبتدا مي‏گردد، نه خبر و نه فاعل يا مفعول و مانند آن. بنابراين در تعيين جايگاه دستوري‏اش تنها مي‏گوييم اين واژه تأكيد لفظي براي فلان واژه است، و در چگونگي اعرابش تابع همان واژه. اين حكم كاملاً عام است؛ تفاوتي نمي‏كند كه عبارت تأكيدي اسم باشد يا فعل و يا حرف، جمله، و اسم فعل.12
از منظر بلاغيان، تكرار بر دو گونه است: نخست آن كه لفظ و معنا هر دو تكرار شوند، مانند تكرار «فَبِأَيِّ آلآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» در موارد متعدد سوره الرحمن13، و تكرار معناي توحيد در جمله "لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ". در مثال اول، علاوه بر تكرار لفظي آن آيه، معنا نيز هر بار تكرار و تجديد مي‏شود و در مثال دوم، هرچند لفظ بعينه تكرار نشده است، ليكن بلاغيان آن را از قبيل تكرار مي‏شمارند.14 نوع دوم تكرار در نظر بلاغيان، تكرار در الفاظ و نه در معاني است. چنين چيزي به هيچ روي در نظر نحويان تكرار به شمار نمي‏آيد. آيات زير سه مثال براي اين گونه تكرارند: الف) اِنَّا عَرَضْنَا الاْءَمَانَةَ عَلَي السَّموَاتِ وَ الاْءَرْضِ وَ الْجِبَالِ (احزاب، 72)، كه در اين جا "جبال" به گونه معنوي و نه لفظي، به جهت تفخيم، بزرگي و اهميت آن تكرار شده است؛ ب) وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ اِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنْ الْمُنْكَرِ (آل‏عمران، 104)، كه در اين جا "دعوت به خير" امر عامّي است كه شامل امر به معروف و نهي از منكر نيز مي‏شود؛ ج) فِيهِمَا فَاكِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ (الرحمن، 68).15
براي تكرار دو گونه غرض مي‏توان برشمرد، نخست ديني و دوم ادبي. از منظر ديني، قرآن كتاب هدايت و ارشاد و تشريع احكام است و بدين جهت، تكرار مضامين و پيام‏هاي اعتقادي، حقوقي و اخلاقي قرآن نشان از توجه اكيد خداوند متعال به آنها دارد و، هم از اين رو، در سامعه مخاطبان تأثير بيشتر و ماندگارتري مي‏گذارد. از منظر ادبي، اديبان مختلف اغراض متعددي براي پديده تكرار برشمرده‏اند كه در همين مقال به پاره‏اي از آنها اشاره خواهيم كرد، ليكن اينان همه در يك نكته مشترك‏اند و آن اين كه تكرار سبب تأكيد معنا و جلب توجه خواننده و شنونده به متن مي‏گردد.16
از منظري كلي ــ و با اندكي مسامحه ــ مي‏توان همه وجوه مختلف تكرار در قرآن كريم را به يكي از دو دسته لفظي و معنايي دسته بندي كرد.17 برخي از تكرارها صرفا زباني و لفظي‏اند، يعني در آنها معنا و مفهومي تكرار نشده است، بلكه تنها برخي از اجزاي كوچك جمله به دلايل زباني (نحوي، بلاغي و اسلوبي) و ادبي تكرار شده‏اند. بر خلاف اين دسته، نوع ديگري از تكرار در قرآن وجود دارد كه در آن مضمون يا جمله‏اي در دو يا چند موضع تكرار شده است، اما اين تكرار دليل زباني و ادبي نداشته، بلكه بيشتر به جهت يادآوري و تذكر بيشتر بر يك امر صورت گرفته است. تكرار قصص عذاب اقوام پيشين و نيز تكرار پاره‏اي از مضامين اخلاقي يا موعظه‏وار در قرآن كريم از اين جمله است. با اين همه، در هر يك از اين دو نوع تكرار لفظي يا معنايي، مي‏توان گفت كه غرض ديگر نيز به نحو كمرنگي مورد نظر بوده است. در ميان اين دو دسته، به اشكالي از تكرار برمي‏خوريم كه در هر يك از آنها تركيبي متفاوت از اغراض لفظي يا معنايي مورد نظر بوده است؛ يعني در برخي از آنها غرض معنايي بيشتر از اسباب لفظي موردِ نظر بوده و در بعضي ديگر، دلايل لفظي قوي‏تر از اغراض معنايي‏اند. ذكر اين نكته لازم است كه در پاره‏اي از آيات قرآن كريم نمي‏توان به دقت و حتميت تعيين كرد كه كدام يك از اغراض و دلايل لفظي يا معنايي بيشتر مورد نظر است.
وجوه مختلف پديده تكرار در قرآن كريم را مي‏توان چنين برشمرد.18
1ـ تكرار يك قصه در دو يا چند موضع قرآن. نمونه آن قصه آدم و ابليس در بقره، 34-38؛ اعراف، 11-18؛ حجر، 28-40؛ ص، 71-83 است.19 اين نوع تكرار در قرآن، مورد توجه بسياري از مفسران بوده و در تبيين آن وجوهي برشمرده‏اند.20 في‏المثل شيخ طوسي مي‏گويد: علت تكرار قصه‏ها در قرآن اين بوده است كه پيامبر به هنگام دعوت خويش به سراغ قبايل مختلف مي‏رفت؛ اگر اين اخبار و قصص تكرار نمي‏شد، هر يك از قصه‏ها در ميان قبيله‏اي رواج مي‏يافت و ديگران از آن بي اطلاع مي‏ماندند21. همچنين قاضي عبدالجبار معتزلي به نقل از استاد خود، ابوعلي جبائي مي‏گويد: قرآن در مدت بيست و سه سال و در احوال و اماكن مختلف بر پيامبر نازل شده است، و در اين مدت معارضان و كفّار او را بسيار مي‏آزردند. خداوند با تكرار قصص اقوام و پيامبران گذشته او را دلداري و دلگرمي مي‏بخشد و دلتنگي او را رفع مي‏كند، چه خود مي‏فرمايد: وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ (هود، 120).22 برخي ديگر از مفسّران در عين اقرار به تكرار قصه‏ها، كوشيده‏اند تفاوت‏هاي مضموني و اسلوبي در هر يك از اين روايت‏هاي قرآني بيابند و آنها را علت تكرار بدانند.23
2ـ تكرار يك مضمون اخلاقي، حقوقي، موعظه‏اي يا اعتقادي. مانند نيكي به پدر و مادر در عنكبوت، 8 و احقاف، 15؛ تيمم در نساء، 43 و مائده، 6؛ و توحيد و معاد در مواضع متعدد.
3ـ تكرار يك آيه يا بخشي از آن در سوره‏اي ديگر. اين از موارد شايع تكرار در قرآن است و شايد بتوان آن را در ذيل اقسام ديگر مندرج ساخت. آيات زير از جمله موارد فراوان اين نوع تكرار در قرآن كريم‏اند:
ــ وَ يَقُولُونَ مَتي هذَا الْوَعْدُ اِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (يونس، 48؛ انبياء، 38؛ نمل، 71؛ سبأ، 29؛ يس، 48؛ ملك، 25).
ــ وَ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ اِلاَّ كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ (حجر، 11؛ يس، 30؛ زخرف، 7).
ــ أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْرا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ * أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ (طور، 40-41؛ قلم، 46-47).
ــ فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتّي يُلاَقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ (زخرف، 83؛ معارج، 42).
ــ اِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ اِلي رَبِّهِ سَبِيلاً (مزّمل، 19؛ انسان، 29).
ــ وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * اِلاَّ عَلي أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَاِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ * فَمَنِ ابْتَغي وَرَاءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْعَادُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ لاِءَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ (مؤمنون، 5-8؛ معارج، 29-33).24
4ـ تكرار متوالي يك يا چند آيه در يك سوره. نمونه مشهور اين نوع تكرار، آيه «فَبِأَيِّ آلآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» است كه به فاصله يك يا دو آيه، به طور متوالي در سوره الرحمن (30 بار، از آيه 13 تا 77) تكرار شده است. مثال‏هاي ديگر اين نوع تكرار عبارتند از:
ــ تكرار آيه «وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ» در سوره مرسلات (10 بار، از آيه 15-49).
ــ تكرار آيات «اِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَةً وَ مَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ * وَ ِانَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ» در سوره شعراء (8 بار، از آيه 8 تا 191)، پس از ذكر داستان موسي، ابراهيم، نوح، هود، صالح، لوط و شعيب.
ــ تكرار آيات «فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَ نُذُرِ * وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ» در سوره قمر (4 بار با كمي تفاوت در يك مورد، از آيه 19 تا 40)، پس از ذكر داستان نوح، هود، صالح و لوط.
ــ تكرار آيات «وَ تَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الاخِرِينَ * سَلاَمٌ عَلي ... * اِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * اِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ» در سوره صافات (4 بار، با كمي تفاوت در يك مورد، از آيه 80 تا 132)، پس از ذكر داستان نوح، ابراهيم و اسماعيل، موسي و هارون، الياس.25
5ـ تكرار (و عطف) متوالي يك مفهوم با دو يا چند لفظ متعدد. مانند:
ــ وَاعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْلَنَا وَ ارْحَمْنَا (بقره، 286)
ــ وَ اِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَاِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (تغابن، 14)
ــ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ وَ مَا ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكَانُوا (آل‏عمران، 146)
ــ وَلْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا (نور، 22)
ــ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَ عَذَابٍ (ص، 41)
ــ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهَاجا (مائده، 48)
ــ قَبْلَ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزي (طه، 134)
ــ فَلاَ تَخَافُ دَرَكا وَ لاَ تَخْشي (طه، 77)
ــ ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ (مدثر، 22)
ــ لاَ يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَ لاَ يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ (فاطر، 35)
هرچند وجود الفاظ مترادف در قرآن ــ و اساسا در هر زباني ــ محل بحث و اختلاف است، اما در نزديكي معنايي الفاظ فوق ترديد نمي‏توان داشت. بلاغيان اين نوع تكرار را به نام عطف مترادفين مي‏شمارند. در مواردي كه لفظ دوم به جهت رعايت فاصله در انتهاي آيات تكرار شده است، تأكيد لفظي و معنايي روشن‏تر است. في‏المثل آيه 35 سوره فاطر «لاَ يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَ لاَ يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ» كه در توصيف احوال بهشتيان است، در سوره حجر بدين صورت آمده است. لاَ يَمَسُّهُمْ فِيهَا نَصَبٌ وَ مَا هُمْ مِنْهَا بِمُخْرَجِينَ (حجر، 48). فاصله در اين جا (ـِين) است و در آن جا (ـُوـ). همچنين كلمه "عذابٍ" در انتهاي آيه 41 سوره ص از آن جهت بر "نُصبٍ" عطف شده است كه فاصله در آيات قبل و بعد كلماتي چون حِسَابٍ، مَآبٍ، شرابٍ، و أوّابٍ است. نيز فعل "بَسَرَ" در آيه 22 سوره مدثر از آن رو بر "عَبَسَ" عطف شده است كه فواصل آيات قبل و بعد از آن (قَدَّر، نَظَر، اسْتَكْبَر، يُؤْثَر، سَقَر، تَذَر) همگي به (ـَر) ختم مي‏شوند.26
همين جا مناسب است به عطف خاص بر عام اشاره كنيم. برخي از اديبان و مفسّران، اين پديده را يكي از اقسام تكرار دانسته‏اند. حكمت و فايده اين عطف ــ همچنان كه آنان گفته‏اند ــ بر ما روشن است: امر خاصي كه بعد از امر عام ذكر مي‏شود، اهميتي ويژه در نظر گوينده دارد و او با عطف خاص بر عام، تأكيد و عنايت ويژه خود را به شنونده يا خواننده مي‏رساند.27 ابن‏قتيبه دليل اين نوع تكرار را اشباع معنا و اتّساع در الفاظ مي‏داند و سه مثال قرآني بر آن مي‏آورد. نخست آيه «فِيهِمَا فَاكِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ» (الرحمن، 68)، كه خرما و انار خود از جمله ميوه‏هايند، اما به دليل برتري و جايگاه نيكويشان آنها را جداگانه ذكر و تكرار كرده‏اند. دوم آيه «حَافِظُوا عَلَي الصَّلَوَاتِ وَ الصَّلاَةِ الْوُسْطي» (بقره، 238)، كه نماز ميانه خود از جمله نمازهاست، اما براي ترغيب بيشتر و تأكيد بر اهميت آن، جداگانه ذكر و تكرار شده است. سوم آيه «أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لاَ نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوَاهُمْ» (زخرف، 80) كه به گفته ابن‏قتيبه، نجوا همان سرّ است و براي تأكيد آمده است.28 اين مثال آخر نمونه‏اي از عطف مترادفين است كه وي آن را در كنار دو مثال پيشين قرار مي‏دهد. عطف مترادفين و عطف خاص بر عام از جمله مصاديق تكرار در نظر بلاغيان ــ و نه نحويان ــ است و مفسراني چون ابوالسعود و آلوسي در تفاسير خود فراوان در ذيل آيات مشابه، به تكرار و تأكيدي بودن كلمات اشاره مي‏كنند.
6ـ تكرار يك كلمه با حالت استفهامي به جهت تفخيم و تهويل. مانند:
ــ الْحَاقَّةُ * مَا الْحَاقَّةُ (حاقه، 1 و 2).
ــ الْقَارِعَةُ * مَا الْقَارِعَةُ (قارعه، 1 و 2).
ــ فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ (واقعه، 8).
ــ وَ أَصْحَابُ الْمَشْئَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْئَمَةِ (واقعه، 9).
ــ وَ أَصْحَابُ الْيَمِينِ مَا أَصْحَابُ الْيَمِينِ (واقعه، 27).
ــ وَ أَصْحَابُ الْشِمَالِ مَا أَصْحَابُ الْشِمَالِ (واقعه، 41).
7ـ تكرار يك جمله در آيه بعد همراه با حرف عطف "ثُمَّ" يا بدون آن. مانند:
ــ كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ * ثُمَّ كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ (نبأ، 4-5).
ــ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ * ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (مدثر، 18-19).
ــ وَ مَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ * ثُمَّ مَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ (انفطار، 17-18).
ــ كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ * ثُمَّ كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (تكاثر، 3-4).
ــ أَوْلي لَكَ فَأَوْلي * ثُمَّ أَوْلي لَكَ فَأَوْلي (قيامت، 34-35).
ــ فَاِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا * اِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا (شرح، 5-6).
درباره اين نوع تكرار به مقايسه توضيحات رضي استرآبادي (از نحويان) با خطيب قزويني (از بلاغيان) بسنده مي‏كنيم. رضي در شرح خود بر كافيه ابن حاجب مي‏گويد: «گاه "ثُمَّ" و "فاء" صرفا براي نشان دادن تدرّج در ارتقاء به كار مي‏روند...آن وقتي است كه لفظ اولي را عينا تكرار كنند، مانند «بالله، فبالله» يا «و الله ثُمَّ وَ اللّهِ». مثال‏هاي ديگر، اين آيات قرآن كريم است كه مي‏فرمايد: وَمَا أَدْرَاك مَا يَوْمُ الدِّينِ * ثُمَّ مَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ؛ كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ * ثُمَّ كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ.29» از سوي ديگر خطيب قزويني در كتاب الايضاح جنبه تأكيدي اين نوع تكرار را برجسته مي‏كند. وي مي‏گويد: «گاه نكته‏اي در پس تكرار نهفته است؛ چون تأكيد بر انذار در آيه كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ * ثُمَّ كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ. "ثُمَّ" در اين آيه نشان مي‏دهد كه انذار دوم بليغ‏تر و شديدتر است.»30
8ـ تكرار لفظي و متوالي يك كلمه دو بار. مانند:
ــ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ (مؤمنون، 36).
ــ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (واقعه، 10).
ــ سَلاَما سَلاَما (واقعه، 26).
ــ دَكّا دَكّا (فجر، 21).
ــ صَفّا صَفّا (فجر، 22).
ــ قَوَارِيرَ * قَوَارِيرَ (انسان، 15 و 16).
سيوطي آيه «فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدا» (طارق، 17) را نيز مانند اين موارد مي‏شمارد.31 از سوي ديگر، زركشي از شمار اين نمونه‏هاي قرآني مي‏كاهد. به گفته وي، ابن‏مالك و ابن‏عصفور تعبيرهايي چون دَكّا دَكّا و صَفّا صَفّا را از جمله تكرارهاي لفظي به شمار آورده‏اند، اما اين رأي نادرست است، چراكه در تفسير آمده است كه معناي دكّا دكّا، دكّ بعد از دكّ است. تكرار دكّ سبب مي‏شود كه زمين هباءا منثورا شود. همچنين عبارت صفّا صفّا بدين معناست كه فرشتگان هر آسمان در صف‏هايي پشت سر هم فرومي‏آيند. بنابراين دومي تكرار اولي نيست، بلكه مراد از آن تكثير است؛ همچنان كه مي‏گوييم: جاء القوم رجلاً رجلاً، و علّمته الحساب بابا بابا.32
9ـ تكرار يك يا چند كلمه به دليل طولاني شدن جمله و فاصله افتادن ميان اجزاي اصلي آن. مهم‏ترين نوع تأكيد زباني و لفظي كه در ترجمه قرآن غالبا مي‏توان آن را حذف كرد، همين قسم آخر است كه در آن واژه يا عبارتي به دليل طولاني شدن جمله، براي يادآوري و تأكيد، مجددا تكرار مي‏شود. مثال‏هايي از اين نوع تكرار در قرآن كريم آيات زيرند:
ــ رَبَّنَا ِانِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي ذَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاَةَ (ابراهيم، 37).
ــ رَبَّنَا اِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَونَ وَ مَلاَءَهُ زِينَةً وَ أَمْوَالاً فِي الْحَيوةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ (يونس، 88).
ــ ثُمَّ اِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَاهَدُوا وَ صَبَرُوا اِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (نحل، 110).
ــ ثُمَّ اِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا اِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (نحل، 119).
ــ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِمَا لَمْ يَفْعَلُوا فَلاَ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ (آل‏عمران، 188).
ــ اِذْ قَالَ يُوسُفُ لاِءَبِيهِ يَا أَبَتِ اِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ (يوسف، 4).
ــ قُلْ أَرَءَيْتُمْ مَا أَنْزَلَ اللّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَاما وَ حَلاَلاً قُلْ ءاللّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَي اللّهِ تَفْتَرُونَ (يونس، 59).
ــ رَبِّ اِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبا وَ لَمْ أَكُ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّا (مريم، 4).
ــ أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ اِذَا مِتُّمْ وَ كُنْتُمْ تُرَابا وَ عِظَاما أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ (مؤمنون، 35).
در تمام اين آيات، كلمه يا عبارتِ تكرار شده به گونه‏اي است كه چنانچه حذف شود ساختار نحوي و معناي جمله همچنان سالم مي‏ماند. تكرار در اين آيات به دليل طولاني شدن جمله و جدايي ميان فعل و معمول آن است. مثلاً در دو آيه نخست (ابراهيم، 37 و يونس، 88) بين فعل و جار و مجرور جدايي و فاصله افتاده است. در آيات سوم و چهارم (نحل، 110 و نحل، 119) ميان اسم اِنَّ و خبر آن عبارات طولاني قرار گرفته است. در آيه پنجم (آل عمران، 88) ميان مفعول اول و دوم فعل لاَتَحْسَبَنَّ؛ در آيه ششم (يوسف، 4) ميان فعل و حال و ذوالحال؛ در آيه هفتم (يونس، 59) ميان مبتدا و خبر؛ در آيه هشتم (مريم، 4) ميان اسم كان و خبرِ آن؛ و در آيه نهم (مؤمنون، 35) ميان اسم أَنَّ و خبر آن فاصله افتاده است.
مفسّران نيز هريك در پاره‏اي از اين آيات، به تكرار، تأكيد و فاصله طولاني ميان دو بخش از اجزاي جمله اشاره كرده‏اند. في‏المثل سيوطي با اشاره به برخي آيات فوق مي‏گويد: چون جمله طولاني شود و خوف آن باشد كه ابتداي جمله فراموش گردد، براي تازه كردن و تجديدِ ياد آن در قرآن تكرار مي‏شود33. عُكبري نيز در ذيل آيات نحل، 110؛ يوسف، 4؛ آل‏عمران، 88؛ مؤمنون، 35؛ به همين امر اشاره مي‏كند34. ابن‏اثير با اشاره به آيات فوق مي‏گويد: چنانچه ميان اسم و خبر انّ فاصله طولاني افتد، تكرار انّ از نقطه‏نظر بلاغت و فصاحت بسيار نيكوتر است.35 مُبرَّد نيز در كتاب المقتضب، با گشودن بابي با عنوان "باب تكرار أنَّ"، پس از اشاره به آيه 35 سوره مؤمنون مي‏گويد أنَّ دوم تكرار أنَّ اول است و اين بهترين قول در نظر من است.36
از جمله شايع‏ترين نمونه‏هاي اين نوع تكرار لفظي، تكرار همزه استفهام است كه در آيات زير مثال‏هايي از آن را مي‏يابيم:
ــ وَ قَالُوا أَءِذَا كُنَّا عِظَاما وَ رُفَاتا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقا جَدِيدا (اسراء، 49 و 98).
ــ أَءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَابا وَ عِظَاما أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ / لَمَدِينُونَ (صافات، 16 و 53؛ واقعه 47؛ مؤمنون، 82).
در اين آيات همزه استفهام در "أءنّا" تكرار همزه پيشين در "أءذَا" است و اگر آن را در نظر نگيريم در ساختار نحوي جمله خللي ايجاد نمي‏شود. نمونه‏هايي ديگر از اين تكرار همزه در آيات رعد، 5؛ نمل، 67؛ سجده، 10؛ نازعات، 10-11 آمده است كه بر روي هم 10 مثال قرآني براي تكرار همزه‏اند. همه اين آيات راجع به انكار قيامت و حيات مجدّد در جهان ديگرند كه از زبان منكران معاد بيان شده‏اند. نكته جالب توجه آن كه در آيه آخر در ترتيب جملات جا به جايي صورت گرفته و همان جمله هميشگي چنين آمده است: أَءِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحَافِرَةِ * أَءِذَا كُنَّا عِظَاما نَخِرَةً (نازعات، 10-11).37 رضي استرآبادي درباره تكرار همزه در اين آيات مي‏گويد:
تقدير آيه «أَءِذَا كُنَّا عِظَاما وَ رُفَاتا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقا جَدِيدا» (اسراء، 49) اين است: أَءِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ اِذَا مِتْنَا... به همين جهت غالبا و به دليل طول كلام و جدايي از همزه استفهام، همزه استفهام بر سر "أَنَّا" تكرار مي‏شود، تا معلوم شود كه ادات استفهام مي‏بايد بر سر چيزي درآيد كه در جايگاه جواب است. تكرار در اين آيه و نيز در آيه «أَءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَابا وَ عِظَاما أَءِنَّا لَمَدِينُونَ» (صافات، 53) شبيه تكرار «لاَ تَحْسَبَنَّهُمْ» بعد از «لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ» (آل عمران، 188) به دليل طول كلام است.38
10- شمار ديگري از نمونه‏هاي تكرار را كه در هيچ‏يك از اقسام بالا نمي‏گنجد، در اين جا مي‏آوريم.
الف ـ تكرار ضمير "هُمْ" در مثال‏هاي زير:
ــ هُمْ بِالاْخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ (يوسف، 37).
ــ هُمْ بِالاْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (نمل، 3؛ لقمان، 4).
ــ هُمْ بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كَافِرُونَ (انبياء، 36).
ــ هُمْ عَنِ الاْخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ (روم، 7).
ــ هُمْ فِي الاْخِرَةِ هُمْ الاْءَخْسَرُونَ (نمل، 5).
ــ أَنَّهُمْ فِي الاْخِرَةِ هُمْ الْخَاسِرُونَ (نحل، 109).
در هيچ‏يك از اين آيات، "هم"، ضمير فصل خوانده نمي‏شود، بلكه اين ضميرِ جمع صرفا براي تأكيد تكرار شده است.
ب ـ تكرار "بَلْ" به منظور اِضراب در آيات زير:
ــ بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ (انبياء، 5).
ــ بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الاْخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْهَا بَلْ هُمْ مِنْهَا عَمُونَ (نمل، 66).
ج ــ تكرار حرف "لاَ" به دليل اقتضاي خاصّ زبان عربي در عطف جملات منفي، چون آيات زير:
ــ مَا يَسْتَوِي الاْءَعْمي وَ الْبَصِيرُ * وَ لاَ الظُّلُمَاتُ وَ لاَ النُّورُ * وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ * وَ مَا يَسْتَوِي الاْءَحْيَاءُ وَ لاَ الاْءَمْوَاتُ (فاطر، 19-22).
ــ فَمَا أَغْني عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لاَ أَبْصَارُهُمْ وَ لاَ أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ (احقاف، 26).
ــ فَلاَ رَفَثَ وَ لاَ فُسُوقَ وَ لاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ (بقره، 197).39
اكنون به سراغ ترجمه فارسي چند آيه از قرآن كريم مي‏رويم كه در آنها كلمه يا عبارتي به دليل طولاني شدن جمله تكرار شده است. مترجمان فارسي قرآن مجيد از قديم و جديد، در ترجمه اين نوع تكرار يكسان عمل نكرده‏اند؛ پاره‏اي را در ترجمه خويش منعكس كرده و برخي ديگر را حذف كرده‏اند. همچنين گاه عبارت مكرّر را نشناخته و در تعيين جايگاه دستوري آن خطا كرده‏اند.
نمونه اول: در ترجمه آيه اِذْ قَالَ يُوسُفُ لاِءَبِيهِ يَا أَبَتِ اِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ (يوسف، 4)، آقاي فولادوند آورده‏اند: «... اي پدر، من [در خواب[ يازده ستاره را با خورشيد و ماه ديدم. ديدم [آنها] براي من سجده مي‏كنند.»
دقت در علايم سجاوندي اين ترجمه نشان مي‏دهد كه مترجم با گذاشتن نقطه در ميان دو جمله، عبارت "رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ" را جمله‏اي مستقل انگاشته است. يعني گويا يوسف دو جمله گفته است: نخست اين كه من در خواب خورشيد و ماه و يازده ستاره را ديدم، و دوم آن كه ديدم ايشان بر من سجده مي‏كنند. اين ترجمه نادرست است. "سَاجِدِينَ" قيد حالت يا حال است براي فعل "رَأَيْتُ" درابتداي جمله، و "رَأَيْتُهُمْ" به دليل طولاني شدن جمله تكرار شده است. ترجمه آقايان مسعود انصاري، ابوالقاسم امامي نيز به همين صورت است، اما ترجمه شادروان سيد جلال‏الدين مجتبوي، آقاي كاظم پورجوادي و آيت الله مكارم شيرازي از اين نظر درست است. ترجمه آيت الله مكارم شيرازي: «پدرم! من در خواب ديدم كه يازده ستاره، و خورشيد و ماه در برابرم سجده مي‏كنند.» دو نمونه ديگر از ترجمه نادرست، از آقايان عبدالمحمّد آيتي و جلال‏الدين فارسي است.
ترجمه آقاي آيتي: «اي پدر، من در خواب يازده ستاره و خورشيد و ماه ديدم، ديدم كه سجده‏ام مي‏كنند.» دراين ترجمه، عبارت با نقطه‏گذاري به دو جمله مجزا تبديل نشده است؛ يعني ايرادي كه بر ترجمه آقاي فولادوند وارد بود در اين جا مطرح نيست، اما توجه به اين نكته جالب است كه مترجم دو فعل "ديدم" را در كنار هم آورده‏اند؛ يعني فعلي كه در متن عربي به دليل بعد فاصله تكرار شده، در ترجمه فارسي بدون فاصله و طول جمله، مكرّر آمده است.
ترجمه آقاي فارسي: «اي پدر من، در خواب يازده ستاره را ديدم و خورشيد و ماه را ديدم كه مرا سجده مي‏كنند.» مترجم در برگردان خود ظاهرا «يازده ستاره» را مفعول "رَأَيْتُ" نخست و «خورشيد و ماه» را مفعول "رَأَيْتُ" دوم (از باب اشتغال) دانسته‏اند. بنابراين ترجمه، يوسف عليه السلام نخست يازده ستاره در خواب ديده است و بار ديگر خورشيد و ماه را سجده‏كنان براي خود. علاوه بر ايراد معنايي كه بر اين ترجمه وارد است (چراكه بنابر آيه 100 همين سوره مي‏دانيم پدر و مادر و يازده برادر يوسف براي او سجده كردند)، بايد گفت كه در اين ترجمه به ضمير جمعِ "هُمْ" در "رَأَيْتُهُمْ" و نيز حال جمع "سَاجِدِينَ" توجه نشده و اين همه به دليل عدم التفات به تكراري بودن "رَأَيْتُهُمْ" در اين آيه بوده است.
نمونه دوم: ترجمه آيت اللّه‏ مكارم شيرازي از دو آيه مشابه (يونس، 88؛ ابراهيم، 37) متفاوت است. در ساختار يكسان اين هر دو آيه، تعبير "رَبَّنَا" تكرار شده است كه مترجم يكي را ترجمه و ديگري را حذف كرده است.
الف) رَبَّنَا اِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَونَ وَ مَلاَءَهُ زِينَةً وَ أَمْوَالاً فِي الْحَيوةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ (يونس، 88).
«پروردگارا! تو فرعون و اطرفيانش را زينت و اموالي (سرشار) در زندگي دنيا داده‏اي، پروردگارا! در نتيجه (بندگانت را) از راه تو گمراه مي‏سازند.»
ب) رَبَّنَا ِانِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي ذَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاَةَ (ابراهيم، 37).
«پروردگارا! من بعضي از فرزندانم را در سرزمين بي آب و علفي، در كنار خانه‏اي كه حرم توست، ساكن ساختم تا نماز را برپادارند.»
ترجمه آيه دوم بسيار روان‏تر و به الگوي زبان فارسي نزديك‏تر است، گو اين كه كمتر مترجمي چنين كرده است.40 با اين همه از مترجم واحد و در الگوي يكسان انتظار مي‏رود كه ترجمه‏اي يكسان و مشابه ارائه دهد.
نمونه سوم: ترجمه آقايان آيتي و پورجوادي از آيات آل‏عمران، 188 و نحل 110، 119 بدون تكرار است، يعني آنان عنصر مكرّر را كه در متن عربي به دليل بلندي جمله و بُعد فاصله ميان اجزاي آن تكرار شده است، در ترجمه حذف كرده‏اند. اين كاري است كه مترجمان ديگر در ترجمه اين آيات انجام نداده‏اند.41 اساسا اين دو مترجم (آيتي و پورجوادي) به دليل اهميت دادن به رواني عبارات و عدم اهتمام به مطابقت همه‏جانبه با متن عربي، بيشتر از ديگر مترجمان فارسي قرآن مجيد موارد مكرر را در ترجمه خويش حذف كرده‏اند. در زير ترجمه اين دو مترجم از آيه نخست را همراه با ترجمه آقايان محمد كاظم معزّي و ابوالقاسم امامي مي‏آوريم:
لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِمَا لَمْ يَفْعَلُوا فَلاَ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ (آل‏عمران، 188).
ترجمه آيتي: آنان را كه از كارهايي كه كرده‏اند شادمان شده‏اند، و دوست دارند به سبب كارهاي ناكرده خويش هم مورد ستايش قرار گيرند، مپندار كه در پناهگاهي دور از عذاب خدا باشند.
ترجمه پورجوادي: گمان مبر آنان كه از كردارشان شادمان مي‏شوند و دوست دارند براي كارهايي كه نكرده‏اند ستايش شوند، از عذاب رهايي دارند.
ترجمه معزّي: مپندار آنان را كه شاد شوند برآنچه آوردند و دوست دارند كه ستوده شوند بدانچه نكردند مپندار ايشان را بر رستگاري از عذاب.
ترجمه امامي: مپندار كساني را، كه بدان‏چه كرده‏اند شادمان‏اند و دوست مي‏دارند كه به كارهاي ناكرده‏شان ستايش شوند، از كيفر بركنار مپندارشان.
نمونه چهارم: يكي از دشوارترين فقرات قرآن كه داراي تكرار است، آيات 83 تا 87 سوره واقعه است:
فَلَوْلاَ اِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ(83)
وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ(84)
وَ نَحْنُ أَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لاَ تُبْصِرُونَ(85)
فَلَوْلاَ اِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ(86)
تَرْجِعُونَهَا اِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ(87)
در اين آيات از سوره واقعه، "لَوْلاَ"ي نخست (در آيه 83) حرف تحضيض است كه در واقع بر سر "تَرْجِعُونَهَا" در آيه 87 درآمده است. در اين ميان چند جمله معترضه قرار دارد42 و به دليل طولاني شدن و بُعدِ فاصله ميان "لَوْلاَ" و "تَرْجِعُونَ"، حرف تحضيض در ابتداي آيه 86 تكرار شده است.43 به همين جهت لازم است اين دو كلمه را باهم و به صورت منفي (چرا بازنمي‏گردانيد؟) ترجمه كنيم، نه آن‏كه يكي را در ابتداي آيه 83 و ديگري را بي‏ارتباط با آن در آيه 87 . ترجمه دقيق و تحت اللفظي شاه ولي الله دهلوي از اين آيات چنين است:
«پس آنگاه كه رسد روح شخصي بناي گلو
ــ و شما آن‏گاه مي‏بينيد
و ما نزديك‏تريم، باو به نسبت شما و ليكن شما نمي‏نگريد
پس اگر هستيد غيرمقهور حكم الهي ــ
چرا بازنگردانيد روح را اگر راست گوئيد.»44
مي‏بينيم كه وي "لَوْلاَ"ي دوم را ترجمه نكرده و ترجمه "لَوْلاَ"ي اول را در كنار فعل خودش آورده است.45 حال اگر "لَوْلاَ"ي نخست را در همان آيه 83 ترجمه كنيم به دليل طولاني شدن، زبان فارسي نيز چونان عربي اقتضاي تكرار "لَوْلاَ" در انتهاي اين عبارات را دارد. برخي مترجمان مانند آقاي فولادوند و انصاري چنين كرده‏اند و حتي برخي مترجمان چون آقاي خرمشاهي آن را بيش از يك بار تكرار كرده‏اند:
«پس چرا چون جان به گلوگاه رسد،
و شما در آن هنگام نظاره‏گريد.
و ما به آن [جان شما] از شما نزديكتريم ولي شما به چشم بصيرت نمي‏نگريد.
پس چرا اگر شما جزادادني نيستيد،
اگر راست مي‏گوييد چرا آن را بازنمي‏گردانيد؟»
از اين شگفت‏تر، ترجمه آقايان زين‏العابدين رهنما و عبدالمحمّد آيتي است كه به دليل عدم توجه به تكراري بودن "لَوْلاَ"ي دوم و ارتباط "لَوْلاَ"ي اول با "تَرْجِعُونَهَا"، ناگزير از افزودن عباراتي زائد براي تكميل جمله خويش شده‏اند:
ترجمه شادروان زين‏العابدين رهنما:
«پس چرا آنگه كه جان بگلو رسد (تكذيب نمي‏كنند؟)
و شما در آن هنگام مي‏نگريد.
و ما از شما به او نزديك‏تريم، ليكن شما نمي‏بينيد.
پس اگر مملوك (و مقهور) بوديد،
چرا جان بتن خود بازنمي‏گردانيد. اگر راستگويانيد.»
ترجمه آقاي عبدالمحمّد آيتي:
«پس چرا آنگاه كه جان به گلوگاه رسد،
و شما در اين هنگام مي‏نگريد، تكذيب نمي‏كنيد؟
ما از شما به او نزديك‏تريم ولي شما نمي‏بينيد.
اگر قيامت را باور نداريد،
اگر راست مي‏گوييد، بازش گردانيد.»
و در آخر، شگفت‏ترين ترجمه را از آقاي پورجوادي نقل مي‏كنيم:
«پس چرا هنگامي كه جان به گلوگاه مي‏رسد
و شما در حال نگاه‏كردنيد
و ما به او نزديكتر از شما هستيم ولي شما نمي‏بينيد
ــ چنانچه روز جزا را باور نداريد
اگر راست مي‏گوييد او را بازگردانيد.»
با توجه به اين كه مترجم فعل "تَرْجِعُونَهَا" را در آخر به صورت امر مثبت ترجمه كرده‏است، مشخص نيست كه كلمه "چرا" در ابتداي اين ترجمه، از چه چيزي سؤال مي‏كند؟
نمونه پنجم: تكرار همزه استفهام از موارد شايع در تعبير قرآني است كه پيش‏تر براي آن، افزون بر ده مثال قرآني آورديم. اين موارد عبارتند از: رعد، 5؛ اسراء 49، 98؛ مؤمنون، 82؛ نمل، 67؛ سجده، 10؛ صافّات، 16، 53؛ زمَر، 19؛ واقعه، 47؛ و نازعات، 10-11. ذكر اين نكته مناسب است كه تكرار همزه استفهام در اين آيات بيش از آن كه به دليل طولاني شدن جمله باشد، به جهت تأكيد (در استفهام انكاري) است، چه همه اين آيات داراي استفهامي انكاري‏اند و گوينده به منظور تأكيد بر انكار خويش از تكرار اِنَّ و همزه استفهام استفاده كرده است. مترجمان فارسي قرآن كريم در اين جا نيز به گونه‏هاي مختلف آيات را ترجمه كرده‏اند. برخي مانند آقايان آيتي و پورجوادي هيچ‏يك از همزه‏هاي مكرّر را ترجمه نكرده‏اند؛ برخي ديگر چون مرحوم پاينده در تمام آيات، هر دو همزه را ترجمه كرده‏اند. نمونه ترجمه وي چنين است:
«چگونه وقتي بمرديم و خاك و استخوان شديم، چگونه، زنده مي‏شويم؟» (مؤمنون 82؛ صافات 16)؛ «گويند چگونه وقتي استخوانهاي پوسيده شديم چگونه بحال نخست بازمان ميآورند» (نازعات، 10-11).
اين گونه تكرار، نثر فارسي را يكسره گنگ و بسته مي‏كند؛ چه حتي اگر تكرار همزه به غرض تأكيد باشد، تأكيد اِنَّ در تمام اين آيات بيشتر از آن است، حال آن كه مترجم با وجود تكرار "چگونه" در ترجمه فارسي خويش هيچ تأكيدي به خواننده و شنونده اِفهام نكرده است. چنانچه بخواهيم في‏المثل آيه «أَءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَابا وَ عِظَاما أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ» (صافات، 16؛ مؤمنون، 82) را با تمام تأكيدات آن ترجمه كنيم بهتر است بگوييم: «آيا چو مرديم و خاك و استخوان شديم، براستي ما را برمي‏انگيزند؟».46
ديگر مترجمان فارسي نيز به تفاوت، هريك در برخي از آيات، همزه را به صورت مكرّر ترجمه كرده و در برخي ديگر آن را حذف كرده‏اند. در اين ميان، بيشترِ مترجمان هنگام حذف، همزه دوم و برخي نيز همزه اول را ترجمه نكرده‏اند. در زير جدولي از رفتار چند مترجم فارسي هنگام ترجمه اين آيات يازده‏گانه مي‏آوريم.
نازعات،10-11 واقعه،47 زمر،19 صافات،53 صافات،16 سجده،10 نمل،67 مؤمنون،82 اسراء،98 اسراء،49 رعد،5
هردو هردو هردو هردو هردو هردو هردو هردو هردو هردو هردو پاينده
هردو هردو هردو هردو اولي هردو اولي هردو هردو هردو دومي امامي
اولي اولي اولي اولي اولي اولي اولي اولي اولي اولي اولي آيتي
اولي اولي اولي اولي اولي اولي اولي اولي اولي اولي اولي پورجوادي
هردو هردو هردو هردو اولي اولي هردو هردو هردو هردو هردو انصاري
اولي هردو هردو هردو هردو هردو هردو هردو اولي اولي هردو خرمشاهي
هردو دومي هردو هيچكدام اولي اولي اولي هردو اولي اولي اولي مكارم
هردو اولي هردو هردو اولي اولي هردو هردو هردو اولي اولي مجتبوي
هردو هردو هردو هردو هردو دومي هردو هردو هردو هردو هردو دهلوي
هردو اولي هردو هردو هردو هردو هردو هردو اولي اولي اولي فولادوند
هردو اولي هردو اولي اولي دومي هردو هردو اولي هردو هردو فارسي
اولي: اولي ترجمه شده است.
دومي: دومي ترجمه شده است.
هردو: هر دو ترجمه شده‏اند.
نمونه ششم: آخرين مثال، تكرار "أَرَأَيْتَ" در سوره علق (آيات 9، 11و 13) است.
أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهي(9)
عَبْدا اِذَا صَلّي(10)
أَرَأَيْتَ اِنْ كَانَ عَلَي الْهُدي(11)
أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوي(12)
أَرَأَيْتَ اِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلّي(13)
أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللّهَ يَري(14)
نخست بايد به ياد داشته باشيم كه در آيه نخست به دنبال مفعول "أَرَأَيْتَ" نگرديم. "أَرَأَيْتَ" در اين جا، فعلي است كه معناي "أَخْبِرنِي" مي‏دهد؛47 بنابراين، همواره كلمه پس از آن را مبتدا و بخش ديگري از ادامه جمله را خبر آن به شمار مي‏آوريم. در اين مجموعه از آيات قرآن كريم، "أَرَأَيْتَ" نخست به معني "أَخْبِرنِي" است و دو "أَرَأَيْتَ" بعدي تكرار آن به شمار مي‏آيند كه به دليل طولاني شدن جمله و درآمدن جملات معترضه شرطي، در زبان عربي به اين تكرار نياز بوده است. مبتداي جمله «الَّذِي يَنْهي» در ابتداي اين مجموعه (آيه نهم) است و خبر آن «أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللّهَ يَري» در انتها (آيه چهاردهم) آمده است. تكرار "أَرَأَيْتَ" در ترجمه فارسي به دليل وجود جملات معترضه و فاصله طولاني ميان مبتدا و خبر ايرادي ندارد، ليكن مترجم بايد نسبت به جايگاه تكراري آن و پيوند ديگر اجزاي جمله باهم دقت كافي داشته باشد. ترجمه پيشنهادي اين است:
مرا بگو! آن كه منع مي‏كند
بنده‏اي را چون نماز گزارد
(مرا بگو) چنانچه اين بر طريق هدايت بود
يا به تقواي الهي امر كند
(مرا بگو) اگر او دروغ پندارد و روي گرداند
آيا نمي‏داند كه خداوند همه چيز را مي‏بيند؟
برخي از مترجمان به دليل عدم توجه به معنا و نيز جايگاه دستوري "أَرَأَيْتَ" ناگزير از افزودن پاره‏اي اضافات بي‏دليل شده‏اند. ترجمه دهلوي چنين است:
«آيا ديدي شخصي كه منع ميكند
بنده را چون نماز مي‏گذارد
آيا ديدي كه چه ميشد اگر براهِ راست بودي
يا به پرهيزگاري فرمودي
آيا ديدي كه چه ميشد اگر دروغ شمرد و روگردان گشت
آيا ندانست اين روگرداننده كه خدا مي‏بيند.»
و آيت الله مكارم شيرازي آورده‏اند:
«به من خبر ده آيا كسي كه نهي مي‏كند،
بنده‏اي را به هنگامي كه نماز مي‏خواند (آيا مستحق عذاب الهي نيست)؟!
به من خبر ده اگر اين بنده به راه هدايت باشد
يا مردم را به تقوا فرمان دهد (آيا نهي كردن او سزاوار است)؟!
به من خبرده اگر (اين طغيانگر) حق را انكار كند و به آن پشت نمايد (آيا مستحق مجازات الهي نيست)؟!
آيا او ندانست كه خداوند (همه اعمالش را) مي‏بيند؟!»
مترجم در اين جا سه جمله سؤالي در پاسخ "أَرَأَيْتَ" آورده است كه نه تنها بدانها نياز نيست ــ چراكه اساسا چيزي در تقدير و حذف نيست ــ بلكه افزودن اين جملات سبب شده است كه ارتباط آغاز عبارت (آيه نهم) با جمله پاياني (آيه چهاردهم) گسسته گردد. ترجمه آقايان بهاءالدين خرمشاهي، مسعود انصاري، محمد مهدي فولادوند و ابوالقاسم پاينده نيز همين ايراد را دارد. ديگر مترجمان هرچند كمتر به افزودن توضيحات پرداخته‏اند اما هيچ يك ارتباط ساختاري اجزاي جمله و نيز جايگاه مكرّر "أَرَأَيْتَ" را درنيافته‏اند.48 شايد بتوان گفت ترجمه آقاي محمد خواجوي نزديك‏ترين برگردان به ساخت پيچيده اين آيات است:
«آيا آن كس را نديدي كه بنده‏اي را
... ــ هنگامي كه نماز بجا مي‏آورد ــ باز مي‏داشت؟
بمن بگو، اگر [بازداشته شده] بر راه راست باشد
... و يا بتقوي فرمان مي‏داد
... بمن بگو، اگر [بازدارنده] تكذيب كرد و روي بگردانيد
... آيا ندانست كه خداوند مي‏بيند؟»49

پاورقيها:

1. ابن‏ابي‏الاصبع (585-645)، بديع القرآن، تحقيق حفني محمد شرف، چاپ اول: قاهره، مكتبة نهضة مصر، 1377/1957.
2. ابن‏الاثير، ضياءالدين نصراللّه‏ بن محمد (558-637)، المثل السائر في ادب الكاتب والشاعر، تحقيق احمد الحوفي وبدوي طبانة، رياض، دارالرفاعي للنشر، 1983-1984.
3. ابن‏جنّي، ابوالفتح عثمان (321-392)، الخصائص، تحقيق محمد علي النجار، بيروت، دارالهدي، بي‏تا.
4. ابن‏عاشور، محمد طاهر (1296-1379ق)، تفسير التحرير والتنوير، تونس، الدار التونسية للنشر، 1984.
5. ابن‏عقيل، بهاءالدين عبداللّه‏ (698-769)، شرح ابن عقيل، تحقيق محمد محيي‏الدين عبدالحميد، قاهره، المكتبة التجارية الكبري، 1385/1965.
6. ابن‏قتيبه، ابومحمد بن عبدالله بن مسلم (213-276)، تأويل مشكل القرآن، تحقيق احمد صقر، قاهره، دارالتراث، 1393/1973.
7. ابن‏هشام الانصاري، جمال‏الدين (708-761)، شرح شذور الذهب، تحقيق محمد محيي‏الدين عبدالحميد، قاهره، المكتبة العصرية، بي‏تا.
8. تأكيد در نحو بر دو گونه است؛ نخست تأكيد لفظي كه تكرار لفظ با عين يا مرادف معنايي آن است و دوم تأكيد معنوي كه تأكيد و تقرير امري در نسبت يا شمول آن است. تأكيد معنوي با الفاظ خاصي چون "نفس"، "عين"، "كلّ"، "كِلاَ"، "كِلْتا"، "جمع" و مشتقات آن صورت مي‏پذيرد.
9. «التوكيد اللفظي هو اعادة اللفظ او تقويته بموافقه معنيً؛ كذا عرفه في التسهيل... و منه توكيد الضمير المتصل بالمنفصل». نگاه كنيد به: اُشموني در حاشية الصبّان علي شرح الاشموني علي الفية ابن‏مالك، ج 3، ص 80-81. مراد اُشموني آن است كه اين تعريف را ابن مالك خود در كتاب ديگرش، التسهيل، به دست داده است.نيز نگاه كنيد به: عباس حسن،
10. ابن‏هشام انصاري براي تأكيد لفظي از نوع اول آيه «كَلاَّ اِذَا دُكَّتِ الاْءَرْضُ دَكّا دَكّا» (فجر، 21)، و براي تأكيد لفظي با معناي مترادف، آيه «لِتَسْلُكُوا مِنْهَا سُبُلاً فِجَاجا» (نوح، 20) را مثال مي‏زند. نگاه كنيد به: شرح شذور الذهب، ص 428.
11. صَبّان، حاشية الصبّان علي شرح الاشموني علي الفية ابن مالك، ج 3، ص 79-80.
12. عباس حسن، النحوالوافي، ج 3، ص 527.
13. درست به عكس نحويان، خطيب قزويني، از مشهورترين بلاغيان، مي‏گويد: گاه آيه‏اي به دليل تعدّد متعلّق آن تكرار مي‏شود. نمونه آن «فَبِأَيِّ آلآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» است. خداوند تعالي نعمت‏ها را پشت سرهم ذكر مي‏كند و پس از هر نعمت، اين جمله را يادآوري مي‏كند. روشن است كه غرض از ذكر اين جمله پس از اين نعمت، متفاوت از غرض ذكر آن پس از نعمت ديگر است. وي همين سخن را درباره تكرار آيه «وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ» در سوره مرسلات مي‏گويد. نگاه كنيد به: الايضاح في علوم البلاغة، المعاني و البيان و
14. صفي‏الدين حلّي (677-750 ق) حتي آيه‏اي چون «وَ قَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللّهِ مَكْرُهُمْ وَ اِنْ كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ» را از قبيل تكرار مي‏شمارد. نگاه كنيد به: شرح الكافية البديعية في علوم البلاغة و محاسن البديع، ص 134.
15. ابوالسعود (898-982) در تفسير ابوالسعود: ارشاد العقل السليم الي مزايا الكتاب الكريم، و آلوسي (1217-1270) در روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، موارد بسياري از اين جملات را از قبيل تكرار و تأكيد مي‏شمارند. اين موارد همگي از قبيل عطف خاصّ بر عامّ‏اند كه در قرآن نمونه‏هاي بسيار دارد. براي مثال‏هاي ديگر نگاه كنيد به: شعراء، 147-148؛ بقره، 138؛ بقره، 98؛ يس، 73؛ نساء، 110.
16. عبدالعظيم بن ابراهيم المطعني، خصائص التعبير القرآن و سماته البلاغية، ج 1، ص 332.
17. در دسته‏بندي زير از اقسام تكرار در قرآن، تلفيقي از ديدگاه‏هاي نحوي و بلاغي را به كار برده‏ايم. اين شيوه‏اي است كه سيوطي هم در الاتقان في علوم القرآن، ج 3، ص 224-232 كمابيش به كار برده است.
18. براي فهرستي از همه انواع تكرار و تأكيدهاي لفظي ــ از منظر نحوي يا بلاغي ــ نگاه كنيد به: عبدالرحمن المطردي، اساليب التوكيد في القرآن الكريم، ص 282-318. اين فهرست بسيار آشفته، ناقص و در موارد بسياري قابل مناقشه است.
19. براي بحث جامع و تحليلي درباب عناصر قصه آدم در سوره‏هاي مختلف قرآن، معاني مشترك و اختلاف‏ها نگاه كنيد به: عبدالعظيم بن ابراهيم المطعني، خصائص التعبير القرآني و سماته البلاغية، ج 1، ص 335-366.
20. سيوطي مي‏گويد كه بدر بن جماعة كتابي با عنوان المقتنص في فوائد تكرار القصص تأليف كرده است؛ الاتقان في علوم القرآن، ج 3، ص 230.
21. محمد بن حسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج 1، ص 14. اين مشابه تبييني است كه پيش از او، ابن‏قتيبه در تأويل مشكل القرآن، ص 234 در بيان علت تكرار اخبار و قصص قرآن ذكر كرده است.
22. قاضي عبدالجبار اسدآبادي، المغني في ابواب التوحيد و العدل، ج 16، ص 397. سخنان قاضي عبدالجبار را در قرن بعد، فخر الدين رازي عينا در نهاية الايجاز في دراية الاعجاز (ص 280-281)، از قول خويش بيان مي‏كند.
23. في‏المثل نگاه كنيد به: سيوطي، معترك الاقران في اعجاز القرآن، ج 1، ص 263-265؛ محمد طاهر بن‏عاشور، تفسير التحرير و التنوير، ج 1، ص 68-69. درباره تكرار قصه‏ها، اغراض و روش‏ها در قرآن نگاه كنيد به: سيكولوجية القصة في القرآن، التهامي نقرة، تونس، 1974، ص 111-155؛ و الفن القصصي في القرآن الكريم، محمد احمد خلف الله، با شرح و تعليق خليل عبدالكريم، قاهره، دارسينا، 1999. باب دوم. همچنين براي تكرار در قصص عذاب اقوام گذشته در قرآن نگاه كنيد به مقاله آلفورد ولچ با عنوان «وجوه مكرّر و
24. براي نمونه‏هايي ديگر از اين نوع تكرار، نگاه كنيد به آيات مزدوج زير: (توبه، 73؛ تحريم، 9)، (توبه، 55؛ توبه، 85)، (توبه، 33؛ صف، 9)، (اعراف، 183؛ قلم، 45)، (انعام، 10؛ انبياء، 41)، (بقره، 162؛ آل‏عمران، 88)، (آل‏عمران، 89؛ نور، 5)، (آل‏عمران، 51؛ مريم، 36)، (هود، 110؛ فصلت، 45)، (حجر، 5؛ مؤمنون، 43)، (بقره، 134؛ بقره، 141)، (اسراء، 48؛ فرقان، 9)، (بقره، 122؛ بقره، 47)، (هود، 39؛ زمر، 39-40)، (مؤمنون، 83؛ نمل، 68)، (شعراء، 173؛ نمل، 58)، (نحل، 127؛ نمل، 70)، (حشر، 9؛ تغابن، 16).
25. نمونه ديگري از اين نوع، تكرار متوالي يك جمله در آيات متوالي يك سوره است؛ مانند تكرار « ءَاِلهٌ مَعَ اللّهِ» (چهار بار) در آيات 60-63 سوره نمل و تكرار «سَيَقُولُونَ لِلّهِ» (سه بار) در آيات 85-89 سوره مؤمنون.
26. مشابه همين توضيح را زركشي در بيان تفاوت ميان آيات «اِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَ اِمَّا أَنْ نَكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ» (اعراف، 115) و «اِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَ اِمَّا أَنْ نَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقي (طه، 65) آورده است. البرهان في علوم القرآن، ج 2، ص 509. نيز نگاه كنيد به: ابوبكر باقلاني در اعجاز القرآن، ص 57-65 كه دليل قائلان به وجود سجع و لزوم رعايت فاصله در قرآن بنا به اغراض لغوي را مردود مي‏شمارد. وي قوي‏ترين استدلال مخالفان خود را استناد به تفاوت بيان قرآن در داستان ايمان آوردن سحره فرعون مي‏داند كه در يك جا آمده: رَبِّ
27- خطيب قزويني در اين باره مي‏گويد: «و امّا بذكر الخاصّ بعد العامّ للتّنبيه علي فضله حتي كأنّه ليس من جنسه تنزيلاً للتغاير في الوصف منزلة التغاير في الذات». نگاه كنيد به: الايضاح في علوم البلاغة، المعاني و البيان و البديع، ص 198-199.
28. نگاه كنيد به: ابن‏قتيبه، تأويل مشكل القرآن، ص 240.
29. رضي استرآبادي، شرح الرضي علي الكافية، ج 4، ص 390.
30. خطيب قزويني، الايضاح في علوم البلاغة: المعاني و البيان و البديع، ص 198.
31. سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج 3، ص 244.
32. زركشي، البرهان في علوم القرآن، ج 2، ص 486. اين رأي زركشي را بسياري از نحويان و مفسران پيش و پس از وي نپذيرفته‏اند. از كساني كه عبارت دكّا دكّا را از جمله تأكيد لفظي به حساب آورده‏اند، يكي ابن‏هشام در شرح شذور الذهب، ص 428، و ديگري ابن‏عقيل در شرح ابن عقيل، ج 2، ص 214 است. سومي سيوطي در همع الهوامع شرح جمع الجوامع في علم العربية ، ج 2، ص 125 است. رضي استرآبادي نيز در شرح الرضي علي الكافية، ج 3، ص 351 مي‏گويد: «و قد يكرّر للتكثير بغير عطف كقوله تعالي: صفّا صفّا و دكّا دكّا».
33. سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج 3، ص 225. نيز نگاه كنيد به سخن مشابه زركشي در البرهان في علوم القرآن، ج 2، ص 487.
34. نگاه كنيد به: ابوالبقاء عكبري، املاء ما منّ به الرحمن، ج 1، ص 161 و 162؛ ج 2، ص 48 و 86، 149.
35. ابن‏اثير، المثل السائر، ج 3، ص 7.
36. مبرَّد، المقتضب، ج 2، ص 356. ديدگاه وي درباره اين آيه (مؤمنون، 35)، در واقع نقدي است بر رأي سيبويه (الكتاب، ج 3، ص 153) كه معتقد است در اين آيه «أنّ» نخست بدل است براي «أنّ» دوم [عبارت سيبويه چنين است: و مما جاء مبدلاً من هذا الباب: «أيعدكم انكم اذا متّم و كنتم ترابا و عظاما انكم مخرجون»، فكأنه علي: أيعدكم انكم
37. يك مثال قرآني ديگر از اين نوع تكرار ــ كه از نظر محتوا و مضمون متفاوت با 10 نمونه بالاست ــ در آيه 19 سوره زمر آمده است: «أَفَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذَابِ أَفَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِي النَّارِ».
38. رضي استرآبادي، شرح الرضي علي الكافية، ج 4، ص 464.
39. عُكبري در ذيل اين آيه مي‏گويد: «انَّ الجميعَ اسمُ "لا" الاولي و "لا" مكرّرٌ به للتوكيد في المعني.» نگاه كنيد به: املاء ما منّ به الرحمن، ج 1، ص 86.
40. از ميان مترجمان فارسي ــ بنا به استقصاي نگارنده ــ تنها شادروان مهدي الهي قمشه‏اي و آقاي كاظم پورجوادي در ترجمه هر دو آيه "رَبَّنَا" را حذف كرده‏اند.
41. از ميان ديگر مترجمان ــ بنا به استقصاي نگارنده ــ تنها آقايان بهاءالدين خرمشاهي، مسعود انصاري، ناصر مكارم شيرازي و محمد باقر بهبودي، آن هم تنها در آيه 188 سوره آل‏عمران چنين كرده‏اند.
42. در قرآن كريم در مواردي ديگر نيز ميان "لولا"ي تحضيض و فعل مضارعِ پس از آن، يا "لولا"ي توبيخي و فعل ماضي پس از آن، جملات معترضه كوتاهي قرار گرفته است. نمونه آنها آيات زير است: فَلَوْلاَ اِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا(انعام، 43)؛ لَوْلاَ اِذ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنوُنَ وَ المُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرا (نور،13)؛ لَوْلاَ اِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذَا (نور، 16).
43. ابن‏هشام درباره اين آيات مي‏گويد: «المعني: فَهَلاَّ تَرْجِعُونَ الرُّوحَ اِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ اِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ... و "لَوْلاَ" الثّانيةُ تكرارٌ لِلاولي». نگاه كنيد به: مغني اللبيب عن كتب الاعاريب، ج 1، ص 362.
44. وي پس از آن كه ترجمه‏اي مطابَق و تحت‏اللفظي از اين آيات ارائه مي‏دهد، در حاشيه مي‏گويد: لفظ "لَوْلاَ" داخل است بر "تَرْجِعُونَهَا" و اعاده آن براي تأكيد است.
45. آيت اللّه‏ مكارم شيرازي نيز "لَوْلاَ"ي دوم را حذف كرده است، اما "لَوْلاَ"ي اول را در همان آيه 83 ترجمه كرده و فعل "تَرْجِعُونَهَا" را به صورت امر مثبت (لازمه معناي تحضيض) آورده است.
46. زبان فارسي تاب ترجمه «اِنَّ» نخست را ندارد. در اين باره نگاه كنيد به: مرتضي كريمي‏نيا، «چه را ترجمه نكنيم و چرا؟»، ترجمان وحي، سال اول، ش 2، اسفند 1376، ص 35-39.
47. «اِذَا دَخَلَتِ الْهَمْزَةُ عَلي رَأَيْتَ اِمْتَنَعَ أَنْ يَكُونَ مِنْ رُؤْيَةِ الْبَصَرِ وَ الْقَلْبِ وَ صَارَ بِمَعْني أَخْبِرنِي». نگاه كنيد به: سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج 2، ص 169؛ زركشي، البرهان في علوم القرآن، ج 4، ص 157. بحث درباره أَرَأَيْتَ و مشتقات ديگر آن چون أَرَأَيْتَكَ، أَفَرَأَيْتُمْ و أَرَأَيْتَكُمْ مجالي وسيع‏تر مي‏طلبد كه در اين مختصر بدان نمي‏توان پرداخت. نويسنده اميد دارد كه در شماره آينده همين مجله، نوشتار مفصلي درباره «أرأيت در قرآن» ارائه دهد.
48. در اين ميان ترجمه آقاي كاظم پورجوادي از همه مغلوط‏تر است: «آيا آن كس را ديدي كه چون بنده‏اي نماز مي‏گزارد او باز مي‏داشت؟ شايد او در طريق هدايت مي‏بود يا به تقوا و پرهيزگاري دعوت مي‏كرد. آيا انكار يا روي گرداندنش را ديدي؟ آيا نمي‏داند كه خدا مي‏بيند؟»
49. مترجم در پاورقي ذيل ترجمه همين آيات مي‏افزايد: «نظم آيه چنين است: آيا آن كس را نديدي...از نماز بازمي‏داشت و او بر راه راست بود و بتقوي فرمان مي‏داد، و بازدارنده دروغگو و از ايمان روي‏گرداننده است. آيا ندانست كه خداوند مي‏بيند؟» (قرآن حكيم، ترجمه محمد خواجوي، ص 217).

مقالات مشابه

بررسي برداشت‌هاي تفسيري علامه‌طباطبايي درباره آيات مربوط به لوح محفوظ

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمرتضی حسینی شاهرودی, محمدعلی وطن‌دوست

عصمت تام قرآن و برون‌دادهاي آن

نام نشریهمعارف

نام نویسندهحمیدرضا شاکرین

مصلحت‌انديشي قرآن كريم در اِخبار

نام نشریهقرآن شناخت

نام نویسندهاحمد واعظی, محمدرضا امین

ساختار و گستره معارف قرآني

نام نشریهعلوم قرآن و حدیث

نام نویسندهسیدمحمد مرتضوی, محمد سهیلی

بررسی اقتباس قرآن از تورات

نام نشریهقرآن‌پژوهی خاورشناسان

نام نویسندهعلی نصیری, محمدحسین مدبر

سنت ادبی آغازیه و گونه های آن در قرآن

نام نشریهمشکوة

نام نویسندهغلامرضا معروف

چهار نکته درباره قرآن

نام نشریهسفینه

نام نویسندههادی مروی